عموی من که چندی پیش به رحمت الهی رفت، معلم بود. هنوز هم در شهرمان خیلیها ما را با نام عمویم میشناسند. او در دهههای40 و 50 از جمله معلمان شاخص شهر بود و به اصطلاح، دانشآموزان از وی حساب میبردند.
بسیاری از ما که در دهههای یاد شده و قبل از آن درس خواندهایم، معلمانی را به یاد داریم که به دلیل ابهت و شکوهشان مورد احترام بودهاند؛ اگر چه دلیل ابهت همه آنان یکسان نبود. بعضیها به خاطر سختگیری و انضباط، عدهای به خاطر سطح دانش و معلومات و گروهی هم به خاطر وجه اخلاقی و معنویشان شأن اعتبار خاصی بین دانشآموزان داشتند.
میدانم رسم روزگار این است که بیشتر افراد برپایه حسی نوستالژیک و دلبستگی به دوران پاک و صمیمی کودکی، آنچه را که در گذشته بوده بر امروز ترجیح میدهند. در محاورات مردمی از جوانی، جوانمردی، مروت، انصاف و ... گذشته بسیار یاد شده و از اینکه در «قدیم...» چنین و چنان بود، خاطرهها گفته میشود.
اما فارغ از این حس نوستالژیک، حداقل در مورد «معلمی» میتوان گفت که جایگاه معلمی به شدت افت کرده است. قبول دارم که نه معلم امروزی و نه حتی دانشآموز امروزی، دیگر معلم و دانشآموز سالهای دور نیستند و به اصطلاح زمانه عوض شده است، اما واقعیت بسیار مهم این است که جایگاه دیروزی با جایگاه امروزی فاصله زیادی دارد.
افت جایگاه معلمی فقط به مسئله اجتماعی و نگرشی نیست و ابعادی عمیق و گستردهتر دارد. این به هیچ وجه کافی نیست که فقط به اقتضای موقعیت و مصلحت شرایط از شأن و اعتبار معلمی سخن بگوییم و آن را دوای زخمهای عمیق معلم تلقی کنیم. افت جایگاه معلمی یکی از مهمترین آسیبهای فرهنگی جامعه امروز ایران است که اگر به درستی درک نشود، نه فقط برای معلمان بلکه برای نظام فرهنگی کشور مشکلآفرین خواهد بود.
افت جایگاه معلمی مسئلهای چند بعدی است که در اینجا به چند مورد آن اشاره میکنم، اما جای تأمل بیشتر دارد.
1 - کیفیت معلمی؛ این یک معادله اقتصادی است که وقتی کمیت زیاد شد، کیفیت افت میکند. بنا به دلایلی که در جای خود تا حدودی به آنها اشاره خواهم کرد، تعداد معلمان در فرآیندی غیرعلمی و نامنسجم افزایش قابل توجهی پیدا کرد. شاید این سخن معلمان و متولیان آموزش و پرورش را چندان خوش نیاید، اما نمیتوان واقعیت افت کیفیت به دنبال افزایش کمیت را کتمان کرد.
در این باره اصلاً نمیتوان انگشت اتهام را به طرف معلمان نشانه رفت. زمینهها و شرایط بسیاری به مرور زمان، موجب افت کیفیت معلمی شدند که به یکی از علل افت جایگاه معلمی انجامیده است.
2 - امتیازها: هر شغلی به میزان امتیازهایی که دارد، برای خود شأن و اعتبار به پا میکند. معلمی چه امتیازهایی دارد؟ علاوه بر امتیازهای مالی و اقتصادی که معلمان تا حدودی از آن برخوردار بودند، در گذشتههای دورتکیه زدن معلمان به جایگاه علم، دانایی و اخلاق، وجاهت خاصی برای آنان ایجاد میکرد.
معلمان با هر عنوانی که نامیده میشوند، به خاطر سواد و داناییشان به نوعی مورد توجه مردم قرار میگرفتند و در مسائل زیادی مشکلگشای مردم بودند. پژوهشها هنوز نشان میدهند که معلمان مرجع مورد اعتماد دانشآموزان و والدین هستند.
3 - نگاه جامعه: ایام هفته معلم و مناسبتهای دیگر، موقعیت خوبی برای تعریف و توصیف معلمی است، اما نگاه اقشار مختلف جامعه به معلمی چگونه است؟ کدام دانشآموز رتبه زیر 10 هزار کنکور، معلمی را به عنوان شغل اول انتخاب میکند؟ کدام پدر و مادر، معلمی را به عنوان اولویت اول شغل آینده به فرزندشان توصیه میکنند؟! کدام دانشآموز است که به خاطر وضعیت مالی بد معلمش برای او دل نسوزاند؟ معلمی در ارزش مشاغل جامعه ما در رتبه چندم قرار میگیرد؟
4 - نگاه برنامهریزان؛ در نظام مدیریتی چانهزنی که هر شغل به خاطر امتیازهایش، امتیازهای بیشتری میگیرد، برنامهریزان برای معلم و معلمی چه جایگاهی قائلند؟ کارمند وزارت نفت مهمتر است یا معلم؟ کار در بانک ارزش بیشتری دارد یا معلمی؟ شاید اینها سؤالاتی ساده باشند، اما پاسخ آنها و نتیجه پاسخ، بسیار مهم است.
من اصلاً قصد قیاس و ارزیابی مقایسهای مشاغل را ندارم، چرا که به ارزش هر شغلی اعتقاد دارم، اما وقتی در عمل میبینم که برای فلان شغل چقدر امتیاز و اعتبار تعلق میگیرد، طبعاً در مورد جایگاه و منزلت شغل خودم نزد برنامهریزان دچار شک میشوم. چگونه است که به کارمند فلان شرکت و بانک انواع وام تعلق میگیرد، اما گاهی معلم برای یک وام صد هزار تومانی باید به هر دری بزند؟براساس امتیازهایی که برنامهریزان و متولیان امور به من معلم میدهند، چگونه میتوانم باور کنم که معلمی مهم است و کارم برای جامعه ارزش دارد؟
جایگاه معلمی
چرا جایگاه معلمی افت کرده است؟ به بخشی از این دلایل در سطرهای پیشین اشاره شد، اما میتوان پاسخهای دقیقتری هم به سؤال داد:
1 - معادلات معیشتی: حقوق و درآمد معلمی در گذشته علاوه بر آنکه کفاف گذران یک زندگی متعادل را میداد، جایی برای پسانداز مختصر هم داشت، اما امروز چه؟ معلمی که به ضرب و زور حقالتدریس، تدریس خصوصی، مسافرکشی و انواع کارهای دیگر باید زندگیاش را تأمین نماید، چگونه میتواند از شأن و اعتبار شغلش دفاع کند؟
دخل و خرج زندگی معلم هیچ تناسب حداقلی با هم ندارند، حالا هر چه میخواهیم از ضرورتهای خیال آسوده و فراغت بال معلم برای ایفای مناسب نقش معلمی داد سخن سر دهیم، چه فایدهای دارد؟ کدام وزیر و مقام مسئول میخواهد در نظام مدیریتی چانهزنی، از جایگاه معلمی دفاع کند؟ نتیجه کار تا اینجا چه بوده است؟ در نهایت وزیر هم در صف مدیران ارشدی قرار میگیرد که همه بالاتفاق میگویند توان دولت بیش از این نیست. من به هیچ وجه اعتقاد ندارم که معضلات معیشتی تنها مشکل معلمان است، اما نمیتوانم اهمیت معادلات معیشتی را در زندگی نادیده بگیرم.
2 - نظام ضعیف تربیت معلم و آموزشهای ضمن خدمت: نظام تربیت معلم ایران افت و خیز زیادی داشته است. زمانی، بنابر توسعه تربیت معلم و مراکز مربوط بود، در دورهای رویه عوض شد و افرادی که فارغالتحصیلان دانشگاهها بودند، با آموزشهای بدو استخدام وارد جرگه معلمان شدند، در چند سال گذشته علیرغم تأکید بر اهمیت تربیت معلم، به نظر میرسد که کار خاصی نمیتوان صورت داد.
در هر حال، یکی از اساسیترین عوامل افت جایگاه معلمی، نادیده گرفتن اهمیت و ضرورت نظام تربیت معلم کارآمد است. به همین ترتیب، نظام اداری و اجرایی حاکم به انواع آموزشهای ضمن خدمت هم، ناکارآمدی شدید خود را با ناتوانی در ایجاد تحولی جدی در آموزش و پرورش به اثبات رسانده است. هم نظام تربیت معلم و هم آموزشهای ضمن خدمت علاوه بر عقب ماندگی همیشگی از قافله علم و تکنولوژی، انگیزشی جدی در معلمان برای ارتقا ایجاد نکردهاند.
3 - جذب و ساماندهی نیروها؛ ورود تقریباً بیحساب و کتاب نیروها به آموزش و پرورش، در کنار نظام ناکارآمد تربیت معلم و آموزشهای ضمن خدمت، موجبات تورمی کاذب را فراهم ساخته است.
در سالهای قبل و آغازین بازگشایی دانشگاهها بعد از انقلاب فرهنگی، مراکز ترتیب معلم محل جذب بهترین دانشآموزان بودند، اما با رواج دانشگاهها و تزلزل تدریجی جایگاه آموزش و پرورش، به مرور زمان، تربیت معلم و معلمی به آخرین رتبههای شانس انتخاب تنزل کردند. در زمانهایی لیسانسهای فارغالتحصیل با یک دوره 180 ساعته بدو استخدام معلم شدند و بعد هم حقالتدریسها به عنوان نیروهای رسمی به جرگه معلمان پیوستند؛ مروری به روند جذب منابع انسانی در آموزش و پرورش نشان میدهد که برنامهای منسجم و منطقی وجود نداشته و تنها بر مبنای شرایط و اقتضای زمان عمل شده است.
نگاه کلیشهای و صرفاً اداری و اجرایی آموزش و پرورش به منابع انسانی موجبات آشفتگی در ساماندهی نیروها را به وجود آورده است که خود این موضوع طیف گستردهای دارد و شاخصترین نمونه آن معلمان مازاد است.
4 -خواستهها؛ آموزش و پرورش و سایر مراجع برنامهریزی و تصمیمگیری مرتبط با معلمان در تأمین خواستههای حداقلی آنان کم توان بودهاند. اما وزیرانی که در چند دوره اخیر به آموزش و پرورش آمدهاند و البته خود ادعا داشتهاند که بهترین و موفقترین وزیر بودهاند، بدون تأثیرگذاری شاخصی از وزارت خداحافظی کردهاند و پاسخی درخور به خواستههای معلمان ندادهاند.
5 - وزارتی اداری، نه فرهنگی: گردش امور در وزارت آموزش و پرورش همانند ادارات دیگر است و اگر همین امروز وظیفه دیگری را به آن محول کنند، به طور حتم خللی در نظام اداری وزارت به وجود نمیآید! وزارت آموزش و پرورش از جایگاه و رسالت فرهنگیاش غافل بوده و گردش اداری و اجرایی امور تمرکز بیشتری داشته است. آموزش و پرورش باید موج فرهنگی را در کشور به وجود آورده که به واسطه آن توجه آحاد مردم را به خود جلب کند. اگر نه همه، ولی بخش مهمی از حرمت معلمی در دست آموزش و پرورش است که باید معلمان نظر بدهند که این متولی چقدر حرمت و جایگاه آنان را حفظ کرده است؟
* * *
نمیخواهم نتیجهگیری خاصی بکنم و یا با تحلیل شرایط از راهکارهای احیای جایگاه معلمی سخن بگویم. خیلی صاف و ساده، معتقدم که نه به معلم، بلکه باید به «معلمی» امتیازهای زیادی بدهیم تا شأن و منزلت این شغل حفظ شود؛ باز هم نه صرفاً به خاطر معلم، بلکه به خاطر«آبروی نظام اجتماعی، اعتلای فرهنگی و ارتقای دانایی.»